

پرده اول:
زمانی جایی کار می کردم که یک مدیر سخت گیر داشت. از کپی رایتینگ مثلا می دانست که نباید کلمات منفی به کار ببریم و نباید چیزی بگوییم که مخاطب را به برداشت های غلط بکشاند.
می نشستم به شیوه بازاریابی لوکالایز برای کپشن اینستاگرام یکی از مشتری ها که شرکت بیمه بود و سال ها بود در اصفهان کار می کرد متنی با این این مضمون می نوشتم که: خیلی خوشحالیم که این همه سال در اصفهان بودیم، البته از آنجایی که مردم اصفهان دوراندیش هستند خیلی خوب از خدمات بیمه ای استقبال کرده اند و …
ایراد می گرفت که نه.
اینطوری برداشت می شود که چه خوب شد که ما آمدیم اصفهان و از این خصوصیت مردم اصفهان که دوراندیشتند استفاده کردیم و پول بیشتری به جیب زدیم.
نمیگویم همیشه اشتباه می گفت اما می گویم که دست و بالم را بسته بود.
می توانم تصور کنم که اگر شعار همراه اول را من می نوشتم و پیشش می بردم تا تاییدش کند، یک نگاه به من می انداخت و می گفت: هیچکس؟؟؟ اوه اوه… به نظر خودت یک واژه منفی نیست؟….تنها؟؟!!!! واااااای این چه مفهومی است که انتخاب کرده ای؟ …. نیستتتتت؟؟؟ ….سیاه نمایی می کنی؟
پرده دوم:
نیکا_دختری که من خاله او هستم و او نفس من است_وقت هایی که شربتی، شکلاتی چیزی به او می دهیم با یک صدای شیرین دوسال و نیمه می گوید: دست شما درد نکنه. هربار شنیدن این جمله از زبانش مساوی است با آب شدن صد کیلو کله قند در دل من.
من هم زیاد می گویم «دست شما درد نکنه»؛ به مادرم وقت هایی که شام می خورم. به راننده تاکسی وقتی می رساندم.
اساتید قانون جذب و انرژی مثبت بارها تذکر داده اند که نگو دستت درد نکنه، نگو خسته نباشید.
من می گویم و می دانم دل دیگران با این حرف ها شاد می شود. حتی با وجودی که توی جمله اش واژه های منفی داریم.
یک زمانی هم بود_آن دوره ای که کتاب های مثبت اندیشی و سمینارهای قانون جذب مثل مور و ملخ از در و دیوار شهرها بالا می رفت_ هر وقت کسی می خواست درد دلی بکند، یک نفر در جمع پیدا می شد که حمله می کرد: تلقین نکن. بهش فکر نکن. نگو که بیشتر نشه.
بیچاره را در نطفه خفه می کردند که همه مشکلات تو از تلقین است و اگر به آن ها فکر نکنی از بین می روند.
طرف حتی اگر عزیزی را از دست داده بود، از نظر این ها باید صبح ها پا می شد و به کائنات غش و ریسه تحویل می داد.
من تاثیر مثبت اندیشی را قبول ندارم؟
چرا دارم. اما می گویم همه چیز نیست. یک تکه از یک سیستم بزرگ و پیچیده است.فهم ناقص و تعمیم دادن آن به تمام شرایط را قبول ندارم. نسخه کردنش برای تمام موقعیت ها را قبول ندارم.
پرده سوم:
سجاد بهجتی_خدا خیرش دهد_ با سه کلمه یک تعریف خیلی توپ برای محتوا ارائه کرده:
«انتقال مطمئن پیام»
در وجود ما یک عالمه حس هست: تنفر، شادمانی، غم، تعجب، خشم و…
جز شادی که مثبت است و تعجب که خنثی است اکثر احساساتی که تجربه می کنیم منفی هستند. آیا مطلقا بد هستند؟
من فکر می کنم نه.
به نظرم این که یک موضوع را کلا ندانیم و از آن استفاده نکنیم، جهل و بی خبری و بهره نبردن از ظرفیت هاست اما این که از یک دنیای بزرگ، فقط برخی از اصول و قواعد را یاد بگیریم و به کار ببریم، می تواند یک فاجعه سازد.
3 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
سلام خانم کرمی محترم
من از سایت حسین قربانی عزیز وارد سایت شما شدم و این مطلب جالبتون رو دیدم و خوندم. خیلی ساده و روون نوشتید و من هم استفاده کردم و هم لذت بردم. مانا و نویسا باشید. اگر اجازه می فرمایید، اسم و آدرس سایتتون رو در بین دوستان سایتم ثبت کنم. منتظر پاسخ شما هستم.
سلام آقای بیگی
باعث خوشحالی فراوان منه، هم نظر لطفی که به نوشته من داشتید و هم ثبت شدن اسمم در بین دوستان وبلاگ نویس شما.
چقدر هم جای قشنگیه این برگه دوستان من در سایت. منم انشاالله به زودی اینجا اضافه ش می کنم.
[…] هم خود کلمات نیستند که آزاردهنده اند. داریم کلماتی که منفی هستند اما درمان دردند. گاهی نیت بدی که پشت کلمات به ظاهر مثبت یا خنثی […]