

زمان برای مسافران در هواپیمایی که به سوی خاور حرکت می کند کمتر از زمان برای آنانی است که در هواپیمایی که به سوی باختر حرکت می کند.
فیزیکدان ایرلندی جرج فینزجرالد، و فیزیکدان هلندی، هندریک لورنتس، پیشنهاد کردند که جسم هایی که در اتر حرکت می کنند، تنجیده می گردند و ساعت ها کند می شوند. این تنجش جسم ها و کند شدن ساعت ها چنان خواهد بود که همه مردم، صرف نظر از چگونگی حرکت خود نسبت به اتر، سرعت یکسان برای نور اندازه خواهند گرفت.
ولی انیشتین در رساله ای که در ژوئن 1905 نوشت اشاره کرد که اگر کسی نتواند بفهمد که آیا از درون اسپاش در حال حرکت است یا نه، مفهوم اتر بی معنی خواهد بود.
اگر متوجه نمی شوید متن بالا دارد چه می گوید من و شما هم دردیم.
البته شاید شما هم مثل من از قبل به گوشتان خورده باشد که مفهومی که ما به عنوان زمان می شناسیم، در شرایط و مکان های مختلف به طور متفاوتی درک می شود. این همان چیزی است که این جملات کتاب جهان در پوست گردو در حال توضیح آن است، اما با این وجود
خاور؟ باختر؟ تنجش؟ اتر؟ اسپاش؟؟
این ها واژه های انگلیسی نیستند
علمی هم نیستند
عربی هم نیستند
پارسی هستند!
رگ آریایی مترجم بالا زده تا یکی مثل من بارها کتاب جهان در پوست گردو را_که از قضا در کل دنیا به این مشهور است که مفاهیم پیچیده علمی را با زبان و بیانی روان و شیوا بیان می کند تا خواننده عادی و معمولی شیرفهم شود_ با ذوق و شوق بخرد، بارها شروع به خواندن کند اما هربار کلافه شود و کتاب را ناخوانده رها کند.
چرا؟
چون مترجم ظاهرا خودش را فردوسی روزگار دیده و به این نتیجه رسیده که به جای واژه های مانوسی که ما به عنوان زبان فارسی می شناسیم و با آن صحبت می کنیم، یک سری واژه های مرده و منسوخ شده را از سنگ قبر تاریخ بیرون بکشد و به ما به زور بقبولاند که این پارسی است فرزندم اینطوری بخوان و اینگونه بفهم و از غربزدگی و عربزدگی به دور باش.
این کتاب را سال 93 خریدم و حالا در سال 98 هنوز هم نمی دانم باید با آن چکار کنم؟
خواندنش که زمانبر و مستهلک کننده است( احتمالا باید یک دفتر کنارم بگذارم و مرتب چک کنم که باختر می شود غرب و خاور می شود شرق و اسپاش یعنی فضا)؛
هدیه کردنش به دیگران یا کتابخانه ها هم که به دور از جوانمردی است؛
به نظرم تنها کاربرد قابل تصور برای این ترجمه است که از روی آن یک دیکشنری انگلیسی به پارسیِ هخامنشی استخراج کنم.
به هر حال این موضوع دو درس بزرگ برای من دارد:
اول این که: زبان انگلیسی آدم باید انقدر قوی باشد که مطالعه کردنش به ناز مترجمان نیازمند مباد.
دوم این که: در تولید محتوا، به خصوص زمانی که پای ترجمه کردن در میان است، اولویت اصلیم باید ساده کردن مطالعه برای مخاطب باشد.
البته بحث ترجمه پیچیدگی های زیادی دارد، مثلا این پاراگراف که باز هم از یک کتاب چاپی است را ببینید:
وقتی که در حال تماشای عملکرد مردم هستید، و می بینید که قادر به تصمیم گیری نیستند، وظیفه خودتان را در قالب سوال انجام دهید. تا آنجا که می توانید اطلاعاتی درباره عملکرد واقعی آن ها به دست آورید، اما اگر نمی توانید عملکرد آن ها را تحت نظر بگیرید، بخواهید تا درباره آخرین باری که اتفاق افتاده با شما صحبت کنند.
خب اینجا همه واژه ها از فارسی معیار انتخاب شده اند.
اما این متن بازهم نمی تواند مخاطب را کاملا شیرفهم کند.
شاید به جای واژه عملکرد بهتر بود از یک جایگزین بهتر استفاده شود. شاید باید یک پرانتز باز می شد و می گفت که « اطلاعاتی درباره عملکرد واقعی آن ها به دست آورید» دقیقا یعنی چیکار کنیم؟
یا در جمله: «بخواهید تا درباره آخرین باری که اتفاق افتاده با شما صحبت کنند» بهتر بود نهاد و مفعول به طور دقیق تری مشخص شود.
شاید بتوانیم در خوشبینانه ترین حالت این موضوع را به حساب این بگذاریم که مترجم خواسته امانت دار باشد و به منبع اصلی وفادار بماند.
اما پیشنهاد من این است که لااقل در تولید محتوا در فضای آنلاین بهتر است اولویت اصلی ما این باشد که مراجعه کننده به سایت و صفحه مان را به رضایت کامل برسانیم و جان کلام را برایش روشن کنیم.
به خصوص وقت هایی که با یک سوال مشخص سراغ نوشته ما می آید.
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
[…] مورد اهمیت ترجمه در تولید محتوا، در یک پست جداگانه حسابی غرغر کرده ام اما در این پست فقط چند پیشنهاد […]