

برای من که از اوایل نوجونیم عاشق گوش دادن به موسیقی با هدفون و هندزفری بودم یک سفر ۵ ساعتهی دو هفته یکبار، اون هم در مسیری نه چندان جذاب، بهترین بستر برای عود کردن این اعتیاد شده بود.
معمولا وقتی هندزفری روی گوشم بود، صدای گوشی به حدی زیاد بود که بقیه هم میشنیدند
احتمالا میتونید تصور کنید که گوش دادن به موسیقی های این زمان، آن هم با این سطح غنی از محتوا که ارائه میدن چگونه علاوه بر گوش، ذهن و روان و تمرکزم را هم تکه پاره میکرد.
برای نجات خودم از دست خودم خواستم کتاب خوندن یا یادگرفتن زبان رو جایگزین کنم، اما نشد.
صندلیهای ناراحت اتوبوس اون هم با سردرد و خستگی ای که من معمولا داشتم فضای مناسبی برای مطالعه و یادگیری نبودند.
فکر میکنم حتی اگر کل اون ۵ ساعت رو هم میخوابیدم باز هم به نفعم بود، بهرهای نمیبردم اما لااقل به گوش و ذهن و روانم هم آسیب نمیرسید. اما اون هم نشد. چون متأسفانه کلا آدم سخت-خوابی هستم که فقط در شرایط مناسب و ساعتها و حالتهای استاندارد خودم خوابم میبره.
سال اول دانشگاه به همین منوال گذشت و من هر ۲ هفته یکبار ۵ ساعت در مسیر رفت و ۵ ساعت در مسیر برگشت، آهنگ گوش میکردم و علاوه بر سوراخ کردن گوشم، ذهن و روانم رو هم درگیر چیزهای بیخود میکردم.
بعدها سعی کردم با کارهای دیگه ای مثل حذف کردن تمام آهنگ های گوشی و لپ تاپ سطح دسترسیم به این محتوای غنی رو تا حدودی کاهش بدم.
تاثیر گذار بود.
واقعا تاثیر گذار بود. اما ضربه نهایی چند شب پیش زده شد.
مدت ها بود میخواستم این کارو بکنم، اما مدام خودمو فریب میدادم که چطوری زبان بخونم؟ چطوری تو مسافتای طولانی بدون هندفری طاقت بیارم؟ اما بلاخره دل رو به دریا زدم و سر این اژدهای دو سر رو بریدم تا آهنگ گوش کردن باهاش کاملا منتفی بشه.
احتمال می دم که الان اون توجیه های کلیشه ای که مدت ها مانع من بود، توی ذهن شما هم در حال جولان دادن هستند، مثلا این که: ارادهتو قوی کن. هندزفری رو خراب کنی این آهنگ گوش نکردن چه ارزشی داره؟ جواب این حرف ها رو به دو صورت می شه داد:
اگه شما آدم مذهبی ای هستید، همین بس که توی یه عالمه حدیث و آیه داریم که ای بندگون خدا، عامل گناه رو از بین ببرید. نمی خواد هی ادای آدمای با ایمان های پولادین رو در بیارین، از عامل گناه دوری کنین.
اگر هم دین به نظرتون خرافاته، به روان شناسی که دیگه اعتقاد دارید؟ روان شناسی محیطی می گه محیط متفاوت رفتارهای متفاوتی در ما به وجود میاره. تغییر در وسایل اطرافمون باعث تغییر در رفتار و واکنش های ما میشه.
خلاصه که هندزفریمون 1 سرش رو از دست داد و عملا به دیار باقی شتافت. البته با یه گوشم میتونم زبان گوش کنم هنوز.
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
من فکر میکنم به جای اینکه اینقدر به خودتان سخت بگیرید، باید نگرش خودتان نسب به شرایط را تغییر دهید و به این فکر کنید که اصلا هدف چیست. اگر هدف این باشد که در این مدت رفت و برگشت از مسیر دانشگاه از زمان خود به شکل سازندهای استفاده کنید، ضرورتی ندارد که خودتان را مسدود کنید. پیشنهاد میکنم پیش از هر چیز از تعیین یک برنامه تکراری برای هر روز خودداری کنید، هر کاری اگر به طور روزانه و پشت سر هم تکرار شود هر چقدر هم که جذاب باشد به مرور خسته کننده میشود، اگر هم جذاب نباشد که کلا شما از آن کار زده میشوید. بعضی روزها را به یادگیری زبان به روشهای مختلف (از طریق گوش دادن به برنامههای صوتی آموزشی یا خواندن کتابها) اختصاص بدهید، برخی روزها را به مطالعه کتابهایی که علاقه دارید (میتواند رمان باشد یا کتابهای تاریخی و اجتماعی یا هر چه دوست دارید)، بعضی روزها هم به استراحت دادن ذهنتان بپردازید و کاری را انجام دهید که از آن لذت میبرید* مثلا همین گوش دادن به موسیقی، در این صورت دید شما نسبت به این فاصله زمانی روزانه منفی نخواهد شد. علاوه بر این، میتوانید به تفریحات به چشم یک فعالیت مثبت آموزشی هم نگاه کنید. من خیلیها را میشناسم که از طریق گوش دادن به موسیقیهای انگلیسی یا بازیهای کامپیوتری زبان انگلیسی را آموختهاند.
حرفاتون درسته.
اما لااقل در مورد من، استفاده از هندزفری ضررش بیشتر از منفعتش بود.